پیشگفتار کتاب هنر سرامیک به قلم گاستون میژون
پیشگفتار کتاب هنر سرامیک به قلم گاستون میژون
در علم سراموگرافي مطالعه و تحقيقي جذابتر از مطالعه در مورد سراميك مسلمانان وجود ندارد زيرا كه در هيچ كجاي ديگر شما اين تنوع و كثرت اعجاببرانگيز را نخواهيد ديد. قريب به يك هزاره، مسلمانان واقعاً در اين هنر و در هنر ميناي رنگآميزي شده درخشيدند و هيچكس در غنا و درخشندگي و هارموني نتوانست از آنان پيشي گيرد. آنها توانايي بسيار بزرگي در تزيين دكور داشتند كه در آن اشكال انسانها، حيوانات، گياهان و حتي اشكال هندسي و هنري به گونهاي زيبا به كار گرفته ميشدند كه هيچ قوم ديگري تا آن حد نتوانست به اين مهم دست يابد.
زماني كه در سال 1907 تلاش كردم كه در كتاب اولم خلاصهاي از شناختي كه ما ميتوانستيم از سراميك شرقي داشته باشيم ارائه دهم در هر قدم با مشكلاتي مواجه ميشدم كه نميتوانستم به راحتي بناها را بررسي و امتحان كنم.
در واقع در مورد اصالت قطعاتي كه به بازارهاي اروپا ميرسند دائماً شك وجود دارد. اين قطعات توسط فروشندگاني به اروپا ميرسد كه با كاوشگران محلي در ارتباط هستند، كاوشگراني كه راهنماييهاي آنها كاملا مشكوك است.
كاوشهاي كاوشگران محلي هيچگاه به صورت عميق و هدفمند با در نظر گرفتن گزارشهاي محلهاي جستجو شده و لايههاي مختلف نميباشند. اين كاوشگران تكهخوردههاي پيداشده را به دقت كلاسه نميكنند بلكه بيشتر آنها سطح اجسام يافتهشده را به گونهاي خراش داده و تعداد زيادي تكهخرده ايجاد ميكنند كه تنها بعضي از اين قطعات را با كمك متخصصان بازسازي ميتوان بازسازي كرد.
روي قطعات سراميك شرقي نميتوان همان فعاليتهاي ارزشمند كتيبهشناسي كه روي قطعات مسي حكاكي شده با نقره انجام ميشود را انجام دهيم. زيرا قطعات مسي غالباً داراي نوشتههايي شامل : نام هنرمند، مكان، تاريخ و حتي گاهي اسم يك پادشاه ميباشد كه اين اطلاعات ارزشمند و به اندازه كافي دقيق به ما كمك ميكنند تا موقعيت زماني و مكاني قطعه مشخص شود. ولي اينگونه اطلاعات بسيار بهندرت روي قطعات سراميك ديده ميشوند و تنها اينگونه اطلاعات را روي چند قطعه سراميك ايراني ميتوان يافت.
بدليل تنوع بسيار بالاي سراميكهايي كه در كاوشهاي سالهاي اخير بدست آمده روشهايي براي مرتبسازي منظم و واضح آنها به وجود آمد.
نكات زير در اين روشها قابل ذكر است:
ما نميتوانيم واقعيت موقتي بودن و قياسي بودن اين روشها را پنهان كنيم.
يكي از تاريكترين بخشهاي اين روشها مربوط به گذار از سراميك يونان باستان و سراميك عصر ساسانيان به سراميك مسلمانان است. به لطف كاوشهاي انجام شده در قستنطنيه، كريمه، آسياي صغير و جزاير اژه، كه نتايج آن در موزه قستنطنيه، برلين، لندن، پرگام و پرين موجود ميباشد شناختي كلي در مورد سراميك بيزانس بدست آمده و اين درحالي است كه هيچ شناختي در مورد سراميك ساسانيان وجود ندارد.
من يقين دارم كه نمونههايي از سراميك ساسانيان را ديدهايم ولي با توجه به عدم وجود شاخص دقيقي روي اين سراميكها، آنها را با مجموعههاي سراميكهاي مسلمانان اشتباه گرفتهايم. در عين حال منتظر هستيم تا روزي نتايج كاوشهاي ساسانيان آشكار شود.
يكي از شاخصهاي اصلي سراميك بيزانس كندهكاريهايي با عمق متفاوت زير پوشش ميباشد كه غالباً روي نقاشي برجستگي ايجاد ميكند، ميناي پسزمينه به رنگ كرمي روشن يا زرد و گاهي سبز ميباشد و پيشزمينه با رنگ سبز و منگنز ارائه ميشود. اين دقيقاً همان تكنيكهايي است كه در كليشه (A) 23و63 بهكار رفته است. در نمونه اول تكهاي از بشقاب نشان داده شده كه در آن مرغابيها با منقار خود خوشه گرفتهاند و در نمونه دوم بشقابي است كه روي آن يك نوع عقاب ترسيم شده است.
نمونه اول در فستات پيدا شده و در كلكسيون آقاي فوكه نگهداري ميشود و نمونه دوم در ايران پيدا شده و در كلكسيون آقاي وينير موجود است.
يكي ديگر از نقاط تاريك كه در مورد آن نظرها بسيار متفاوت است، دكور تزيينشده سراميك شرقي است. در مورد سراميكهاي هژير همه متفقالقول هستند: با شناختي كه ما داريم هيچ قطعهي مزيني پيدا نشده كه آنها را بتوان مربوط به بيزانس يا ساسانيان دانست. اين درحالي است كه بشقابي مزين يافت شده كه در آن نقش راهبي مجمر به دست ديده ميشود و مربوط به بيزانس ميباشد.
دانشمندان مختلف در مورد مبدأ دكور مزين همعقيده نيستند در فصل "سراميك راهنماي هنر مسلمانان" من پيشنهاد دادهبودم كه مبدأ دكور مزين از ايران و بينالنهرين بوده، عقيدهاي كه به شدت با آن در مجله بورلينگتون (ژوئيه و اكتبر 1907م) توسط آقاي باتلر برخورد شد و او معتقد بود كه مبدأ آن مصري ميباشد. با اينحال من همچنان بر عقيده خود پافشاري ميكنم.
آقاي باتلر به اسنادي استناد ميكند از جمله: شگفتي خسرو نصيري كه در سال 1173 از فلسطين و اقصي ديدن كرده و كاشيهاي مزين را در اقصي مشاهده نموده است. اين كاشيها توسط عبدالله پسر حسن در سالهاي 1022-1027 در بازسازي اقصي بكار گرفته شده است. بازسازي اقصي به دستور خليفه قاهره انجام شده بود.
اگرچه همه اينها درست ميباشند ولي وقايع دقيق، احتمالي و بناهاي موجود، اسنادي قويتر از شواهد ارائه شده ميباشد.
در راكا كنار فرات، كاوشهاي انجامشده در يك قصر كه از قصرهاي مورد علاقه هارونالرشيد بوده، ( ابتداي قرن 9 م) تعداد زيادي قطعه سراميك كه در آن برگهايي به رنگ قهوهاي قرمز براي تزيين بهكار گرفتهشده بودند يافت شد. (كليشه 2)
همين تزيينات با رنگ قهوهاي منگنز و دكور برگ و اشكال هندسي كه از نظر نقاشي هم تاحدودي به هم شبيه هستند را اخيراً در محراب مسجد كايروان مشاهده كردم و پوشش آن از كاشيهايي بود كه با توجه به اظهارنظرهاي نويسندگان عرب متعلق به ابراهيم دوم ابن اغلب ميباشد. اين كاشيها را سال 242 هجري از بغداد آوردهاند و اين مطلب با آنچه در مورد راكا گفته شد مطابقت دارد زيرا راكا يكي از حومههاي بغداد بوده است. همين تزيينات و فرم دكور روي صليبهاي پوششي كه ژنرال بيليد در خرابههاي كلعا در بنيهماي الجزاير در قرن يازدهم پيدا كرده بود ديده ميشوند، يك قرن بعد، اين يافتهها تنها بازمانده هنر كايروان بودند.
همين تزيينات كمرنگتر و بورتر، همچنين درخشانتر و با قرمز مسي در تكه خردههاي يافتهشده در سامرا، سوسه و در كاوشهاي انجام شده در يك شهر در شمال مصر به نام بهنس ديده شدهاند كه خاك آنها از يك جنس بوده، بازتاب يكساني دارند و داراي روح تزييني يكساني ميباشند پراكندگي يافتهها نميتواند واحد بودن مبدأ را به مخاطره اندازد كه اين مبدأ حتماً از ايران و مبدأ ايراني – بينالنهريني را تأييد ميكند كه به صورت پراكنده در تمام جهات توسعه پيدا كرده و مصر هم از اين توسعه بيبهره نمانده است. همچنين اين واقعه در ديگر شاخههاي هنر مسلمانان نيز اتفاق افتادهاست.
مثلاً در هنر مس كندهكاريشده كه در آن قطعات با نوشتههاي روي آنها تاريخدار هستند از ايران به جهات مختلف و به جاهاي بسيار دور نشر پيدا كرد و ما ميدانيم كه اين هنر در كارگاههاي سوري – مصري چه غنايي پيدا كرد.